بازگشت پدرانه رابرت دنیرو به سینما/منتقدان«درباره پدرم» چه گفتند؟
تاریخ انتشار: ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۰۵۴۱۱
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از آسوشیتدپرس، «درباره پدرم» فیلمی کمدی با الهام از داستان زندگی خود مانیسکالکو درباره ارزشهای خانواده است.
پیش از این دنیرو در نقش پدربزرگی در چالش با نوهاش در پاییز ۲۰۲۰ دیده شده بود.
«درباره پدرم» را لورا ترروسو کارگردانی کرده و فیلم برمبنای فیلمنامهای از سباستین مانیسکالکو و آستن ارل ساخته شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دیگر بازیگران این فیلم کیم کاترال، لزلی بیب، آن درس هولم و دیوید راشه هستند.
داستان فیلم درباره سباستین و پدر مهاجر ایتالیایی سنتی آرایشگر اوست. او سالوو را از برنامهاش برای خواستگاری از نامزد آمریکاییاش مطلع میکند. نامزد او اصرار دارد که یک آخر هفته را با این پدر و پسر در کنار خانواده بسیار ثروتمندش بگذراند. باوجود تضاد بین دو فرهنگ و تصور اولیه از اینکه هیچ چیز مشترکی بین دو خانواده نیست، آنها در نهایت تا پایان تعطیلات آخر هفته تابستان تبدیل به یک خانواده واحد و متحد میشوند.
مایکل اوسالیوان، منتقد واشنگتن پست، فیلم را در قالب «داستانی شیرین و بیشتر بامزه در مورد اهمیت افرادی که با آنها مرتبط هستیم، با برخی از لحظههای چالشی اما نه الزاماً خندهدار» توصیف کرد. اوسالیوان اما در نقد این فیلم نوشت به جای یک تضاد فرهنگی واقعی، اوضاع برمبنای «مسایل احمقانه» پیش میرود.
اودی هندرسون از بوستون گلاب تنها یک و نیم ستاره به فیلم داد و آن را یکی از بیشمار بازسازیهای غیرخندهدار از «ملاقات با والدین» خواند. منتقد آستین کرونیکل اما آن را در رده یکی از آن فیلمهای استودیویی طبقهبندی کرد که به بهترین وجه با شرایط فنی یک فیلم مطابقت دارند.
منتقد استریمر اما مهربانتر بود و آن را فیلمی با احساس خوب خواند که به اندازه کافی مورد استقبال قرار میگیرد، خندههای حسابی دارد و تماشاگران را با دلی شاد از سالن بیرون میفرستد.
مانیسکالکو درباره فیلم گفت: میخواستم تجربه یک مهاجر را روی پرده بیاورم. پدرم در ۱۵ سالگی به اینجا آمد و زبان نمیدانست. او تجارت، تشکیل خانواده و ساختن خانه را از هیچ شروع کرد و ادامه داد. … میخواستم در فیلم نشان دهم رابطه پدر و پسر و پویایی بین آنها بسیار مهم است. فکر میکنم کار بسیار خوبی از نظر طنز درآمده و احساسات مردم را هم جلب کردیم.
این فیلم که با بودجه ۲۹ میلیون دلاری ساخته شده در چند روز اولیه اکرانش ۷ میلیون دلار فروش کرده است.
کد خبر 5801934منبع: مهر
کلیدواژه: رابرت دنیرو فیلم کمدی سینمای آمریکا فیلم کوتاه ارتحال حضرت امام خمینی ره سازمان سینمایی سوره تئاتر ایران کارگردان تئاتر فیلم سینمایی محمد اصفهانی شبکه پنج سیما انقلاب اسلامی ایران امام خمینی ره حسام الدین سراج کارگردان سینما آلبوم موسیقی موسیقی ایرانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۰۵۴۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
به گزارش تابناک، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
منبع: خراسان